DEAR: …….. PEOPLE LIVE PEOPLE DIE PEOPLE LAUGHH PEOPLE CRY SOME GIVE UP SOME WILL TRY SOME SAY HI SOME SAY BAY OTHER MAY FORGET YUO BUT NEVER WILL I WITH THE BEST WISHES Y.S
بهترین دوست
بهترین دوست اونکه بتونی باهایش رو یک سکو اکت بشینی وچیزی نگی ووقتی ازش دور میشی حس کنی بهترین گفتوگو ی عمرت را کردی!!!!!......
در عرض یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد در یک ساعت میشه یکی رو دوست داشت ودر یک روز میشه عاشق شد ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد
عشق با یک لبخند شروع میشه با یک بوسه رشد میکنه وبا اشک تموم میشه
راستی .......عشق برای کسانی که عاشقند....... کلام میماند اما برای کسانی که عشق نمی ورزند عشق شوخی بی رحمانهای بیش نیست
زندگی چیه؟ زندگی عشقه عشق چیه؟ عشق بوسیدن بوسیدن چیه؟ بیا اینجا بهت بگم.....!!!
خرج کن ولی اصراف نکن عاشق شو ولی دیوانگی نکن آسو.ده باش ولی بیخیالی نکن حرف بزن ولی وراجی نکن دوستت دارم... ولی پرو نشو
آدرس من یادداشت کن :خیابان محبت کوچه مهربانی پلاک عشق طبقه ی دوستی
مثلث 3انتها دارد مربع 4 انتها امیدوارم دوستی ما مانند دایره هیچ انتهایی نداشته باشد
عشق مانندساعت شنی می مونه همانطور که قلب را پرمی کنه ومغز رو خالی
نگاهم کرد وپنداشتم دوستم دارد
نگاهم کرد ودر نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم
نگاهم کرد به او دلبستم
نگاهم کرد....بعدها فهمیدم که فقط نگاهم کرد
زندگی فرصت پرواز بلنی است ولی
صحبت این ست چه اندازه کبوتر باشیم
زندگی بافتن یک قالیست
نه همان نقشونگاری که خودت میخواهی
نقشه از قبل مشخص شده است
تودر اینبین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین وبباف
نکند آخر کار قالی بافته ات را نخرند
معنای عشق واقعی
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا میتوانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق بیان کنید ؟
برخی از دانش آموزان گفتد: با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند برخی دادن گل وهدیه وحرف های دلنشین را راه بیان عشق عنوان کردند
شماری دیگر هم گفتند : باهم بودن در تحمل رنجها ولذت بردن از خوشبختی را راه بیان عشق می دانند
در آن بین پسری برخاست وپیش از اینکه شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن وشوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند آنان وقتی به بالا ی تپه رسیدند در جا میخکوب شدند
یک ببربزرگ جلوی زن وشوهر جوانی ایستاده وبه آنان خیره شده بود شوهر تفنگ شکاری به همراه نداشت ودیگر راهی برای فرار نبود رنگ صورت زن وشوهر پریده بود ودر مقابل ببر جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند ببر آرام به طرف آنان حرکت کرد همان لحظه مرد زیست شناس فریا د زنان فرار کرد وهمسرش را تنها گذاشت
بلا فاصله ببر به سمت شوهر دوید وچند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش رسید ............ ببر رفت وزن زنده ماند
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد
راوی اما پرسید :آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد :نه آخرین حرف مرد این بود که عزیزم تو بهترین مونسم بودی از پسرمان موظبت کن وبه بگو پدرت همیشه عاشقت بود.
قطره های بلورین اشک صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد : همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد ویا فرار می کند واو قبل از اینکه حرکتی ا ز همسرش سر بزند به این کار اقدام کرد
پدر من در لحظه وحشتناک با فدا کردن جانش پیشمرگ مادرم شد واو را نجات داد این صادقانه ترین وبی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم ومن بود
بسم رب الشهدا والصدقین
تکلیف هایی که باید انجام می شد
جبهه هایی که دانشگاه شد
جوان هایی که ساخته شدند
تفریح هایی که همراه با آموزش شد
جنگ تن با تانک
دست های خالی در شب
گاز اشک آور
وسکوتی که باید می بود
بوی باروت وخون
سماجت های بسیار
چپیه ایی در دهان
قران هایی که توی جیب عاشقان بود
اشک هایی که در شب می ریخت
آن طرف مین
پل های بی ستون
پازل هایی که می شکستند
اما فانوسی که هنوز روشن است
وچشم هایی که التماس میکند امام را تنها نگذارید
......آری مگر جوانان اهواز مرده اند
رمزی که از زهرا کمک میخواست
چهر هایی نشان از شهادت
نارنجکی که باید پر تاب می شد
می گویند کوسه دارد وحشی است
اینجا سرزمین نور نقطه رهایی انسان از حصار تن ونقطه عطف انسانیت است*
راستی باران چه می خواست که بارید؟ ......... ناامیدی چرا؟ ...بارا ن پیامی از خداست
گاهی وقت ها کلام عشق می شد یاری دهنده ی عاشقاان
گاهی نیزفرمانده ترس از گفتن داشت
گاهی رفاقت معنایش را گم می کرد
راستی چه کسی کفش ها راواکس زده ولباس ها را شسته...؟
اینجا حسینی بودن از چشم ها معلوم بود
شلمچه حال و هوای دیگر داردآری اینجاست که ملائک به آن تبرک می جویند......
من جوانی هستم که سعی کردم درست بنوسم جنگ را نه درشت
شهیدا ن چه آموختند: 1-دشمنت را باور کن2-زبان شناس خوبی باش3-قرآن وعترت را فرا موش نکن
ای شهید گمنام کاش از توی قاب عکس در می آمدی ومی گفتی به مادرت هتی زنده ای... تا بیش از این گریه نکند
امام خمینی: چه بکشید چه کشته شوید پیروز هستید
حرف های من به یک دوست
سلام علیک یا ابا صالح
سلامی حکایت از انتظار دارد
این جمعه آمد ولی باز نیامدی دل من هروز انتظارت را میکشد هروز شکسته تر وغم گین ترو خسته تر از قبل ام
امروز جمعه است ودوباره دلم از این دنیا گرفته امروز ه به جای صدای قرآن صدای پارتی ها شبانه سکوت شب را می شکند
این همه بدحجابی این همه دوروغ واین همه ظلم راستی ایمان کجاست ؟ راستش دیگر نمی بینمش کم تر کسی است که رنگ ایمان دارد پس کجایی؟ تو از خدا می خواهی که آنان را ببخشد گریه میکنی می دانم که از جدایی خسته ای مثل من راستش وقتی شنیدم آ ن قدر گریه کردی که چشمانت کوچک شده از خود بی خود شدم
آنان هیچ وقت برای تو گریه نکردند راستش گاهی فکر میکنم اشک ها ی تو ارزش آن ها ندارد ای تنها امیدم دیگر گریه نکن خواهش می کنم
من یک منتظر ام ومنتظر می مانم تا ظهورت ای دوست عزیزم
باتو گفتم: حذر از عشق-ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم-نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پرزد
چو کبوتر لب با م تو نشستم
تو من سنگ زدی من نرمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهو دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم وگشتم
نامه های آسمانی
دل نوشته به شهیدان ...............................
سالهاست که در کوچه پس کوچه های عشق به دنبال شما می گردم......
شما چه بودید وچه کردید که اینگونه عاشقانه به شما عشق می ورزند میگویند شهیدان زنده اندآری زنده اند در دل تمام عاشقان.........عاشقنی که قلب شان را یاد خدا پر کرده وقطعا یادشان نمی رود آن همه ایثاروشجاعت....آری قطعا در یادشان خواهد ماند شما با توکل به خدا ویاد او وباهدف نجات دادن کشور ایران وبچه های ایران از چنگال دشمن بی رحم ایثار و وفداکاری کردید افسوس که دشمن بی انصاف وبی رحم شما ر از باغچه زندگی مان کند وما را در حیرت گذاشت که چگونه باغچه زندگیمان از گل خالی شد اما گاهی بایدگفت کاش انصاف فروختنی بود تا گاهی آدم های بی انصاف کمی انصاف می خریدند..... ازشماخواهش میکنم مثل باران باشیدشفاعت کنید وبه دل هایمان نگاه نکنید درست است که دل ها ی مان تیره است اما ما رنگ شما را دوست داریم رنگی که بوی خدا می دهد ومطمئن باشیدکه تن به ذلت نخواهیم داد تا وقتی که گل نرگس مان بیاید